loading...
عشق و طنز و پ ن پ و جوک و داستان عاشقانه و ...
امیرحسین و سهیل بازدید : 2 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (1)

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.
بعد از کارت زود بیا خونه
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

------------------------------------------
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

امیرحسین و سهیل بازدید : 2 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . امامن خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . امامن خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا
شاید شبیه قصه ی من باشه : آخه من خجالت می کشم بهت بگم.........

امیرحسین و سهیل بازدید : 2 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

امروز روز دادگاه بود ومنصور ميتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه كرد چه دنياي عجيبي دنیای ما. يك روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمي شناختم وامروز به خاطر طلاقش خوشحالم.

ژاله و منصور 8 سال دوران كودكي رو با هم سپري كرده بودند.انها همسايه ديوار به ديوار يگديگر بودند ولي به خاطر ورشكسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدهي هاشو بده بعد

امیرحسین و سهیل بازدید : 2 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

سلام

.اسم من مازیار 18 سال دارم شاید بگید این بچه چی میدونه ازعشقوعاشقی ولی باید بگم 

 

من 

عاشق نمیشم اما اگه بشم بدجور عاشق میشم.میرم سراصل مطلب.درست 5سال پیش یه خانواده 


ی نچندان مذهبی یه خونه تو کوچمون گرفتن 5نفر بودن 3تا دخترباپدرومادریکی 

ازدخترا20سال 

داشت یکی دگه15واون یکی12  دیگه کوچه ی ماپر دختر شد6تا پسر بودیم 8تا دختر فرداش 

رفتم کوچه برای بازی داشتم با بچها فوتبال بازی میکردم.که دخترای کوچه هم سروکلشون 

پیداشد که چشمم به یکی افتاد  که چی بگم.اونقدر ناز بود که باور نمیکنید. دخترا که بعضی 

هاشونم باهام فامیل بودن اونو باماآشناکردن خلاصه فهمیدم اسمش نیوشاست اون روز گذشت 

شب شد باورتون میشه بگم شبو اونقدر بهش فکر کردم که هوا روشن شد.فردا که رفتم کوچه 

دیدم چه بزن برقصی راه انداختن بافامیلاشون تو حیاطشون  از اون روز همه میگفتن اینا 

خانواده 

خوبی نیستن ولی ازنظر من اونا بهترین کارو می کردن. بیخیال غموغصه آدمای باحالی بودن اما 

کارم سخت شد.رفته رفته بانیوشا خودمونی شدم منم به خودم خیلی میرسیدم اصلا متحول شده 

بودم  خیلی ازپسرا دوسش داشتن البته تو کوچه ی ما فقط من عاشقش بودم اون با هیچکس 

دوست نمی شد ولی بامن خوب بود.یه روز  توکوچه باهم حرف میزدیم که از پشت صدام زدن 

برگشتم که ببینم کیه یکدفعه یه 

                                     بقیه  در ادامه مطلب

امیرحسین و سهیل بازدید : 2 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)

من ... و ١٧ سالمه! من ادمى بودم كه به هيچكس تا همين 


شش ماه پيش دل نبستم! 


به طور اتفاقى يكى از اشناهاى دوستمو كه اسمش امير بودو 


ميشناختم! بعضى وقتا ميديدمش اما اصلا ازش خوشم 


نميومد! تا اينكه بعد چندوقت توى نت پيداش كردم! و كاش 


هيچوقت جوابشو توى چت نميدادم! كم كم خيلى باهم جور 


شديم! اوايل مثل دادشم بود حتى داداش صداش ميكردم! اما 


بعد گفت كه دوست نداره منم ديگه بهش نگفتم! اونقد باهم 


راحت بوديم كه همه چيزو به من ميگفت و منم در همه 


صورت باهاش بودم! تا اينكه يه روز گفت دوست دختر 


گرفتم بالاخره(يه مدت بود با كسى نبود) ! من اول خيلى 


عادى گفتم ااا چه خوب اما بعد... بعد چند وقت احساس 

كردم 

نه نميتونم با اين احساس كه نميدونم چيه كنار بيام! 


يه روز رفتيم بيرونو به طور كاملا ناگهانى بوسش كردم و 


اونم همراهى كرد! بعد از اون روز من ديگه مثل قبل نبودم!! 


با خيليا بودم اما اون احساس.... 


بقیه در ادامه مطلب
امیرحسین و سهیل بازدید : 3 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)
امیرحسین و سهیل بازدید : 2 سه شنبه 20 اسفند 1392 نظرات (0)
امیرحسین و سهیل بازدید : 3 یکشنبه 18 اسفند 1392 نظرات (1)

دستمال کاغذی گرد کردم گذاشتم تو بینی م
مامان بزرگم میگه بینیت خون اومده؟
پ نه دیدم از دماغم داره هوا میاد
گفتم حتما پنچر شدم فعلا اینو رد کنم که بادم خالی نشه

 

 

 

رفتم مغازه میگم cd دارید؟
میگه خام؟
پ ن پ تنوری باشه با قارچ و پنیر

 

امیرحسین و سهیل بازدید : 2 یکشنبه 18 اسفند 1392 نظرات (0)

تا حالا دقت کردین وقتی یه چیزی رو می خواین پیدا کنین عمرا پیدا نمی شه

ولی خیلی چیزای دیگه ای که یه عالمه قبل گم کرده بودین رو پیدا می کنین

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردی وقتی سرت درد می کنه
همه صداها چند برابر بلندترن و حتی صدای پای مورچه رو هم می شنوی

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین وقتی تو تخت دراز می کشید اما خوابتون نمیاد
ساعت ها با هم سر صدای تیک تاک کل میندازن

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین تا آدم شارژ نداره هی واسش اس میاد و هی ملت میس می ندازن و اینا
ولی وقتی آدم شارژ داره حتی به یکیم که اس می ده اون جوابشو نمی ده؟

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین پلنگ صورتی ناف نداره؟

 

 °°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین وقتی یه چیزی از دستتون میوفته زمین
به پرت ترین نقطه ی ممکن می افته بعد باید یه سال بگردی پیداش کنی

 

 °°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین خیلی وقتا وقتی می خواید برید بیرون عجله هم دارید لباس مناسب چروکه؟

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین که وقتی با مداد می نویسین تو 10 صفحه یه غلط هم ندارید
ولی وقتی با خودکار می نویسید هی خط خوردگی و غلط پیش میاد؟

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین هرچی مهمونی رسمی تره میزان خارش جاهای حساس هم به مراتب بیشتره

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین روزشماری می کنیم مدرسه تموم شه
بعد که تموم می شه دپرس می شیم شروع می کنیم به روز شماری برای شروعش

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین وقتی آب قطع میشه
همون لحظه تشنتون میشه ولی حالت عادی کلا یادتون میره آب بخورین؟

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین سال تا سال تلوزیون نمی بینین
بعد وقتی میخواین بعد قرنی یه فیلم ببینین برق ها میره؟

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین وقتی کار دارین کل اد دلیست یاهوتون آنن ولی در بقیه موارد دریغ از یک نفر…

 

 °°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین وقتی اعصاب ندارین یه مگس میاد می شینه رو صورتتون
آدم یا اعصابش خورد تر میشه یا میزنه فک خودشو میاره پایین

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین ناخوانا ترین نوشته روی محصولات خوراکی، قیمت و تاریخ انقضاشونه؟

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین کالاهای بسته بندی شده از اونجایی که نوشته (از اینجا باز کنید) باز نمیشن!

 

 °°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین که بوق پرادو شبیه بوق پیکان می مونه؟

 

 °°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین دقیقا هموون روزی که می خواین برین بیرون یا درس دارین یا تمام کانالا توپترین فیلمهای سالو میزاره

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین نظریات کارشناسان فوتبال همیشه برعکس هواداراس.

 

°°°°°°°°تا حالا دقت کردین°°°°°°°°

 

تا حالا دقت کردین وقتی مردم می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره می کنن؟

امیرحسین و سهیل بازدید : 2 یکشنبه 18 اسفند 1392 نظرات (0)

میگن به پسرایی که بیشتر از ۷، ۸ تا دوس دختر دارن
وام ولنتاین میدن
 
.
.

.
.
 
انتظار برای  سبد کالا
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
 
.
.

.
.
 
از اینگلیسی ها مصدر Fuck رو بگیرن
هیچ فحشی ندارن بگن
اما ما با دسته ی بیل ، مبل ، تبر و … هم میتونیم فحش بسازیم
 
.

.
 
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻮ تآکسی ﺑﭽﻪ ﻫﻪ مآﺩﺭﺷﻮ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ،

مآمآﻧﺶ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺪﻣﺖ ﺷﮑﯿﺐ ﺑﺒﺮﺗﺖ ﻫﺎﺍﺍﺍﺍ

ﻫﻨﻮﺯ ﺩآﺭﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺘﯽ ﺍﺣﺴﻨﺖ ﻣﯿﮕﻢ …!!!

.
.
.
.

 

 
خاله عمقزی که میگن ایناهاش
 
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
.
.

.
.

دوستم تو دوران مجردى میخواست دنیارو عوض کنه.

حالا زن گرفته؛
دیروز رفتم خونه شون دیدم نمیتونه
,کانال تلویزیونو عوض کنه…

 
.
.
:: مـجـلـه مـــراحـم ::

.
.
 
 
ولنتاین چیست ؟!

روزی غیر ایرانی که پولمان را حروم میکنیم تا برا شریک زندگی دیگران کادو بگیریم!
 
.
.

.
.
 
این آلودگی هوا جدیه ها!!
امروز بیرون بودم از کنار یه ماشین رد شدیم
دیدم پسر داره تنفس دهان به دهان به دختر میده و مدام قلبشو ماساژ میده!!
 
.
.

.
.
 
ﭘﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﺴﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻢ
ﺩﯾﻨﯽ:
ﺁﻗﺎ ﺻﯿﻐﻪ ﺭﻭ ﺧﻮﺩﻣـﻮﻧَـﻢ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﻢ ﺑﺨﻮﻧﯿـــــﻢ؟
 
.
.

.
.
 
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
.
.

.
 
تو کلاس استاد می گه:
اسپرم از ” پروتئین ، ویتامین و قند تشکیل شده ” …یکی از دخترا پرسید : ببخشید استاد ؛ پس چرا شیرین نیست ؟!
یعنى پسر بود كه هلی كوپترى میرفت 
چندتا از دخترا هم 
.
.

.
.
 
دﺧـﺘﺮﻩ ﭘﯽ ﺍﻡ ﺩﺍﺩﻩ : ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﯽ ﻣﯿﺎﻡ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺑﻪ ، ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻟﭗ ﺗﺎﭖ ﮐُﻨﺪ ﻣﯿﺸﻪ !!!

 

ﻣﯿﮕﻢ : ﺍﻻﻥ ﺑﺎ ﭼﯽ هستی ؟؟؟

ﻣﯿﮕﻪ : ﺷﻠﻮﺍﺭﮎِ ﻣﺸﮑﯽِ ﺗﻨﮓ ﻭ ﺗﺎﭖِ ﺑﻨﻔﺶ

تورو خدا ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺳﻄﺢِ ﺷﻬﺮ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﯼ ﮐﻨﯿﻦ

.
.

.
.
 
اصن دست هرچی هنر نزد ایرانیا هست رو بسته
شلوارشون کشیده روی سرش و پاهاشم گذاشته تو لباسش و کفشاشم با ست گرفته
 
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
 
.
.

.
.
 
اینو نیگاه کنید عمه هم نداریم
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
.
.

.
.
 
داشتم دفتر خاطرات خواهرمُ میخوندم، تو اوجش بودم که نوشته بود: تو که الان داری فضولی میکنیُ میخونی زور نزن چیز خاصی گیرت نمیاد!
منُ میگی هول شدم دفتر ُ بستم فکر کردم منو میبینه از تو دفترش!
 
.
.

.
.
 
شیرین ترین ساعت خوابیدن اگه گفتین چه زمانیه؟ زمستون کنار بخاری شب امتحان.
 
.
.

.
.
 
فرانسوی ها ایرباس میسازن، ایرانی ها صفحه «مرد باس»، «زن باس»، «رفیق باس!»
 
.
.

.
بیشتر رابطه ها با جمله تو با بقیه فرق داری شروع میشه و با جمله تو هم مثل بقیه ای تموم می شه.
 
.
.

.
.
 
جرات نمیکنیم یه دیقه بیایم کنار پنجره هوا بخوریم! مگه این دخترا میزارن
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
.

.
.
 
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
.
.

.
.
 
دیروز اسم مودم وایرلسم رو گذاشتم «اگه میتونی هکش کن.» امروز، وقتی از خواب پا شدم، دیدم اسمش شده: «برو از خدا بترس»
 
.
.
:: مـجـلـه مـــراحـم ::

.
.
 
امان از دست این گرگ ها
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
.
.

.
.
 
دختره پست گذاشته: اینقدر بدم میاد از این پسرایی که میان نت برا علافی! انگار هر وقت خودش میاد نت عمل پیوند کلیه انجام میده
 
.
.

.
.
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
.
.

.
.
.
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
.
.

.
.
 
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
.
.

.
.
 
اولین باری که از سر کلاس دانشگاه منو انداختن بیرون واسه این بود که ماژیک نمی نوشت. استاد گفت: چرا این نمی نویسه؟ منم گفتم دکمه شو بزن… استاد دو ثانیه به ماژیک نگاه کرد… بعد دیگه هیچی من خودم رفتم بیرون!
 
.
.
:: مـجـلـه مـــراحـم ::

.
.
 
امروز سوار تاکسی شدم، موقعی که راننده میخواس بقیه پول رو بده صد تومن نداشت. گفت به جاش در رو محکم ببند. یعنی فشار اقتصادی با مردم چه کرده!
 
.
.

.
.
 
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
 
.
.

.
.

 

مملکتی که 20  میلیون  جوان بیکار داشته باشه همینه دیگه لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
لطیفه ها و طنز های جدید (181)
 
.
.
.
 
عوض كن حالمو وقتى پر از دلشوره بى تابم …
یه شب با قرص بیدارم یه شب باقرص میخوابم …
 
شاید این مطالب رو بخونید ولی نخندید ، بسیاری از آدما هستند که دوست دارن غم بخورن!!
چرا که غمگین بودن را بیشتر از شاد بودن دوست دارند..
اینا بیمارن..بیمار!
گفتیم در جریان باشید!
 

لطیفه ها و طنز های جدید (181)

 

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    کدام تیم های ایرانی و خارجی را می پسندید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 20
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 95